شماره ٣٠٤: آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم
آن به که گرفتار گرفتار تو باشم
خورشيد درين ره بود از آبله پايان
من کيستم آخر که طلبکار تو باشم؟
غير از کف افسوس مرا برگ دگر نيست
آخر به چه سرمايه خريدار تو باشم؟
يک فاخته سرو تو اين طارم نيلى است
من در چه شمارم که هوادار تو باشم؟
زان پاکتر افتاده ترا دامن عصمت
کز ديده تر شبنم گلزار تو باشم
من کز رخ خورشيد نظر را ندهم آب
قانع به نگاه در و ديوار تو باشم
معراج من اين بس که چو خار سر ديوار
از دور تماشايى گلزار تو باشم
چون آب دهم چشم خود از چشمه کوثر؟
من کز دل و جان تشنه ديدار تو باشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید