شماره ٣٦٩: ديدن بى حاصلان بر آسمان باشد گران

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ديدن بى حاصلان بر آسمان باشد گران
نخل هاى بى ثمر بر باغبان باشد گران
ما سبکروحان به اميد شهادت زنده ايم
پيش ما ذکر حيات جاودان باشد گران
هر دو عالم چيست تا نتوان بهاى عشق داد؟
قيمت يوسف چرا بر کاروان باشد گران؟
هر سر موى مرا آورد در فرياد درد
ميزبان گردد سبک، چون ميهمان باشد گران
بى هواى عشق، سر بر کشتى جسم است بار
کار لنگر مى کند چون بادبان باشد گران
تشنه خون هوسناکان بود عشق غيور
ميهمان بى ادب بر ميزبان باشد گران
شکوه از سنگ ملامت نيست مجنون مرا
بر دل مخمور کى رطل گران باشد گران؟
صحبت بى درد اگر يک لحظه باشد سهل نيست
درد اگر چه ذره اى باشد همان باشد گران
پيش اهل دل سخن از عالم فانى مگو
در بهاران جلوه برگ خزان باشد گران
هيچ نقشى بر دل روشن ضميران بار نيست
موج هيهات است بر آب روان باشد گران
خشک مغزان را دماغ دولت و اقبال نيست
سايه بال هما بر استخوان باشد گران
ياد من صائب چه با آن خاطر نازک کند
سجده ام جايى که بر آن آستان باشد گران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید