شماره ٤١١: موج دريا را نباشد اختيار خويشتن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
موج دريا را نباشد اختيار خويشتن
دست بردار از عنان گير و دار خويشتن
زهد خشک از خاطرم هرگز غبارى برنداشت
مرکب نى بار باشد بر سوار خويشتن
خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصيب
کرده ام تا خاکسارى را حصار خويشتن
خار ديوار گلستانم که از بى حاصلى
مى کشم خجلت ز اوج اعتبار خويشتن
خلوتى چون خانه آيينه دارى پيش دست
بهره اى بردار از بوس و کنار خويشتن
گوهر از گرد يتيمى مى شود کامل عيار
بيش ازين دامن مکش از خاکسار خويشتن
مى توانى آتش شوق مرا خاموش کرد
گر دلت خواهد، به لعل آبدار خويشتن
ديدن آيينه را موقوف خواهى داشتن
گر بدانى حال من در انتظار خويشتن
گر دهم ملک سليمان را به مورى بى سؤال
همچنان باشم ز همت شرمسار خويشتن
بس که چون آيينه صائب ديده ام ناديدنى
مى شمارم زنگ کلفت را بهار خويشتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید