شماره ٤٥١: عمر اگر باشد ز قيد تن رها خواهم شدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عمر اگر باشد ز قيد تن رها خواهم شدن
بى گره چون موجه آب بقا خواهم شدن
بينوا سازد مرا گر چند روزى برگريز
در بهاران صاحب برگ و نوا خواهم شدن
مى کند بر مدعاى من فلک ها سير و دور
گر چنين بى مطلب و بى مدعا خواهم شدن
چون لباس غنچه دارد چرخ مينايى خطر
گر به قدر آنچه گشتم غنچه، وا خواهم شدن
هوشمند و ميکش و ديوانه و عاقل شدم
تا ز نيرنگ جهان ديگر چها خواهم شدن
غافل از مرکز نگردد گردش پرگار من
ساکن آن آستانم هر کجا خواهم شدن
از بصيرت نيست مردم را نياوردن به چشم
من که در اندک زمانى توتيا خواهم شدن
برندارد خاکسارى دست از دامن مرا
بر زمين گر نقش بندم، نقش پا خواهم شدن
گر چنين فکر تو از خود مى برد بيرون مرا
حلقه بيرون اين ماتم سرا خواهم شدن
داشتم چون سرو از آزادگى اميدها
من چه دانستم چنين سر در هوا خواهم شدن
گشت خط آشنارو پرده بيگانگى
با تو حيرانم دگر کى آشنا خواهم شدن
منزل اول گرانبارى به خاکم مى کند
گر به اين سامان حسرت زو جدا خواهم شدن
زود خواهم کرد صائب حلقه نام خويش را
گر به اين عنوان ز پيرى ها دو تا خواهم شدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید