شماره ٤٩٢: آه گرمى هست دايم در دل بى تاب من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آه گرمى هست دايم در دل بى تاب من
نيست هرگز بى چراغى گوشه محراب من
شورشى دارم که مى پاشم چو ابر از يکدگر
کوه قاف آيد اگر پيش ره سيلاب من
شوربختى بين که ريزد بحر با چندين گهر
خار و خس در کاسه دريوزه گرداب من
مى برد بر حال قارون رشک در زير زمين
در ته گرد کسادى گوهر شاداب من
چند بتوان آبروى گريه پيش صبح ريخت؟
تا به کى صرف زمين شور گردد آب من؟
از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود
زين صداى آب سنگين تر شد آخر خواب من
مرگ نتواند مرا از بى قرارى بازداشت
مى شود صائب ز کشتن زنده تر سيماب من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید