شماره ٥١٧: با سيه چشمان بود بزم مى گلگون من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
با سيه چشمان بود بزم مى گلگون من
ساغر از ناف غزالان مى زند مجنون من
مى کند در سينه ام پيوسته جولان درد و داغ
هر طرف صد محمل ليلى است در هامون من
گر چه از شمشير او بالين و بستر ساخته است
همچنان زنجير مى خايد ز جوهر خون من
چون دهان زخم، گستاخى نمى دانم که چيست
تيغ خون آلود مى باشد لب ميگون من
موشکافان جهان را موى آتشديده کرد
بس که پيچيده است چون زلف بتان مضمون من
عالمى را گفتگوى من به وجد آورده است
جوش صد ميخانه دارد سينه پر خون من
مى شود در بوته حکمت زر مغشوش صاف
نيست جايى بهتر از خم بهر افلاطون من
شور بلبل مى کند کان ملاحت باغ را
مى فزايد حسن او را عشق روزافزون من
سرو خواهد کرد چون ميناى خالى خون عرق
چون به سير باغ آيد سبز ته گلگون من
شاخ گل بر خاک بندد نقش صائب ز انفعال
هر کجا قامت فرازد مصرع موزون من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید