شماره ٥٥٣: از تن خاکى دل صد پاره مى آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از تن خاکى دل صد پاره مى آيد برون
اين شرر آخر ز سنگ خاره مى آيد برون
نيست از بخت سيه دلهاى روشن را غبار
روشن از خاکستر آتشپاره مى آيد برون
دل مخور ز انديشه روزى که گندم از زمين
سينه چاک از شوق روزى خواره مى آيد برون
غنچه چون گل شد، ز حفظ بوى خود عاجز شود
آه بى تاب از دل صد پاره مى آيد برون
زان دل سنگين اگر جويم ترحم دور نيست
موميايى هم ز سنگ خاره مى آيد برون
مى شود در بى کسى اين چشمه رحمت روان
شيرکى ز انگشت در گهواره مى آيد برون؟
چون حبابى مى تواند بحر را در بر کشيد؟
از تماشاى تو کى نظاره مى آيد برون؟
مى دهم تصديع صائب چاره جويان را عبث
از علاج درد من کى چاره مى آيد برون؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید