شماره ٥٩٣: به جان دشوار ازان باشد گرانى از جهان بردن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به جان دشوار ازان باشد گرانى از جهان بردن
که گرد راه مى بايد به رسم ارمغان بردن
دل روشن نمى بايد به بزم زاهدان بردن
ندارد حاصلى آيينه پيش زنگيان بردن
به زخم خارى از گل قانعم اى بوستان پيرا
مروت نيست دامان تهى از گلستان بردن
دل بى غم نمى آيد به کار عاشقان، ورنه
به جامى زنگ چندين ساله از دل مى توان بردن
مرا از نارسايى هاى طالع در چنين فصلى
ز بى بال و پرى بايد بسر در آشيان بردن
ز عريانى است مجنون مرا اين غم که نتواند
به دامن سنگ از صحرا براى کودکان بردن
نشد چون شانه از زلفش نصيبم جز سيه روزى
مرا دست تهى مى بايد از هندوستان بردن
ز بى دردى مگر بندند چشم عندليبان را
وگرنه سخت بى رحمى است گل از گلستان بردن
توان از سنگ رگ چون مو برآورد از خمير آسان
ولى سخت است از خوان لئيمان استخوان بردن
تو دور افتاده اى از وادى وحدت، نمى دانى
که فيض کعبه از سنگ نشان هم مى توان بردن
چو يار آمد زمين بوسيدم از عالم بدر رفتم
که خجلت بر کريمان مشکل است از ميهمان بردن
ز رفتن خرده جان را که مانع مى تواند شد؟
روانى را ميسر نيست از ريگ روان بردن
بجان آورد مجنون مرا زخم زبان صائب
به کام شير مى بايد پناه از دشمنان بردن
نمى سوزد زبان را گر چه صائب گفتن آتش
نمى بايد به جرأت نام عاشق بر زبان بردن
ازان قانع به غربت از وطن گرديده ام صائب
که گرد راه مى بايد به رسم ارمغان بردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید