شماره ٦٠١: به حسن خلق دلها را مسخر مى توان کردن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به حسن خلق دلها را مسخر مى توان کردن
به اين عنبر دو عالم را معطر مى توان کردن
به خون خوردن اگر قانع شوى از نعمت الوان
چه خونها در دل اين چرخ اخضر مى توان کردن
تو از بيم حساب امروز خود را مى کنى فردا
وگرنه هر نفس را صبح محشر مى توان کردن
اگر از خامشى مهر سليمانى به دست آرى
پريزادان معنى را مسخر مى توان کردن
اگر دست از عنان اختيار خويش بردارى
چو ماهى بحر را بالين و بستر مى توان کردن
اگر از سيلى دريا نتابى روى چون عنبر
چه محفل ها به بوى خوش معنبر مى توان کردن
مجال گفتگو از پيچ و تاب فکر اگر باشد
زبان بازى به خنجر همچو جوهر مى توان کردن
اگر از تهمت خامى نينديشد سپند ما
به دود آه، خون در چشم مجمر مى توان کردن
کهن دولت به اقبال جوانان برنمى آيد
قياس از حال دارا و سکندر مى توان کردن
اگر در دعوى آزادگى ثابت قدم باشى
به زير بار دل رقص صنوبر مى توان کردن
پشيمانى ندارد در سخن از پاى افتادن
به مژگان چون قلم اين راه را سر مى توان کردن
مشو قانع به يک پيمانه از خون حلال ما
لبى شيرين ازين قند مکرر مى توان کردن
نسازى چون قلم گر زندگى صرف سخن صائب
چو طوطى صفحه آيينه از بر مى توان کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید