شماره ٦١٠: ندارد حاصلى چون زاهدان خشک لرزيدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد حاصلى چون زاهدان خشک لرزيدن
مى خونگرم بايد در هواى سرد نوشيدن
قدح خوب است چندانى که باشد کار با مينا
به کشتى در کنار بحر بايد باده نوشيدن!
درين گلشن که دارد آب و رنگش نعل در آتش
چو داغ لاله مى بايد به برگ عيش چسبيدن
مده در مستى از کف رشته اشک ندامت را
که گمراهى ندارد در ميان راه خوابيدن
مکن اى تازه خط با خاکساران سرکشى چندين
که بر خطهاى تر رسم است خاک خشک پاشيدن
نباشد دانه را دارالامانى بهتر از خرمن
ز بيم داس خواهى تا به کى چون خوشه لرزيدن؟
چه مى پرسى ز من کيفيت حسن بهاران را؟
که چون نرگس سر آمد، عمر من در چشم ماليدن
مده زحمت به ديدن هاى پى در پى عزيزان را
که ديدن هاى رسمى نيست جز تکليف واديدن
دل روشن ندارد روزيى غير از پشيمانى
که دارد زندگانى شمع از انگشت خاييدن
مرا از منزل مقصود دور انداخت خوددارى
ندانستم که کوته مى شود اين ره به لغزيدن
به ديدن درد بى پايان من ظاهر نمى گردد
که با ميزان ميسر نيست کوه قاف سنجيدن
به اوراق خزان شيرازه بستن نيست بينايى
بساط عمر را ناچيده مى بايست برچيدن
به ناليدن سرآمد گر چه عمرم، خجلتى دارم
که از من فوت شد در تنگناى بيضه ناليدن
ز چشم شرمگين دلبران ايمن مشو صائب
که شاهين مشق خونخوارى کند در چشم پوشيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید