شماره ٦١٣: به دامن برگ عيش از داغ پنهان مى توان چيدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به دامن برگ عيش از داغ پنهان مى توان چيدن
گل از گلهاى خوشبو در گريبان مى توان چيدن
اگر خود را توانى همچو شبنم صاف گرداندن
به چشم پاک گل ها زين گلستان مى توان چيدن
حجابى نيست غير از خيرگى گلزار عصمت را
به چشم بسته گل از روى جانان مى توان چيدن
نظر گر بر جمال کعبه باشد رهنوردان را
گل بى خار از خار مغيلان مى توان چيدن
ز خار بى گل اين باغ دشوارست دل کندن
وگرنه از گل بى خار، دامان مى توان چيدن
همين اشکى است کز حسرت به گرد چشم مى گردد
گلى کز ديدن خورشيد تابان مى توان چيدن
توانى گر به آب حلم کشتن خشم را در دل
گل از آتش چو ابراهيم آسان مى توان چيدن
گلى در راه ياران گر ز بى برگى نيفشانى
به عذر آن خس وخارى به مژگان مى توان چيدن
همين برچيدن دامن بود از راه آگاهى
گلى کز من صحراى امکان مى توان چيدن
گذشت از دل شبى دامن کشان زلف دراز او
هنوز از دود تلخ آه، ريحان مى توان چيدن
درين عبرت سرا گر چشم عبرت بين ترا باشد
ز خاک راه گوهرهاى غلطان مى توان چيدن
اگر از رنگ و بو صائب بپوشى ديده ظاهر
در ايام خزان گل از گلستان مى توان چيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید