شماره ٦٧٦: نيست ممکن ز سخن سير توان گرديدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست ممکن ز سخن سير توان گرديدن
يا ازين زمزمه دلگير توان گرديدن
مى توان گشت به گفتار جهانگير، ولى
نيست ممکن که دهانگير توان گرديدن
آنچه از زخم زبان بر سر مجنون آمد
معتکف در دهن شير توان گرديدن
هست در هر نظرى حسن ترا جلوه خاص
از تماشاى تو چون سير توان گرديدن؟
در طلب باش که هر چند سر آيد روزت
تازه چون صبح به شبگير توان گرديدن
نيست جز پاى خم امروز درين وحشتگاه
سرزمينى که زمين گير توان گرديدن
بر جنون زن که غزالان همه رام تو شوند
چند دنباله نخجير توان گرديدن؟
مشت آب و گل ما را فلک سفله نداد
آنقدر وقت که همگير توان گرديدن
چه شوى در دل فولاد حصاري، چو ترا
جوهرى هست که شمشير توان گرديدن
گر شوى صائب از انديشه نازک چو هلال
همچو خورشيد جهانگير توان گرديدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید