شماره ٦٧٩: خون پامال بود شبنم گلزار وطن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خون پامال بود شبنم گلزار وطن
دهن گرگ بود رخنه ديوار وطن
اين زمان پنجه شيرست به خونريزى من
خارخارى که به دل بود ز گلزار وطن
سبزه در زير سر سنگ ترقى نکند
قدمى پيش نه از سايه ديوار وطن
اول از گوهر من آب طراوت مى ريخت
خونم افسرده شد از سردى بازار وطن
مى زند ديده غربت به هوايت پر و بال
چند چون کاه دهى پشت به ديوار وطن؟
به عزيزان وطن، يوسف خود را مفروش
که زر قلب بود نقد خريدار وطن
پير کنعان نه غلط باخت که بينش را باخت
واکند چند کسى چشم به ديدار وطن؟
سينه خويش به روشنگر غربت برسان
تا به کى صبر کنى در ته زنگار وطن؟
در سفر محنت چه زود به سر مى آيد
همه عمر به چاه است گرفتار وطن
سرمه چشم بود خاک غريبى صائب
همچو کوران چه کشى دست به ديوار وطن؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید