شماره ٧٥١: شده است در همه عالم سمر غريبى من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
شده است در همه عالم سمر غريبى من
دويده است به هر رهگذر غريبى من
چو آفتاب به تنها روى برآمده ام
زياده مى شود از همسفر غريبى من
نمى توان ز غريبى به گرد فکر رسيد
اگر به فکر شود همسفر غريبى من
شوند در وطن خود غريب يکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غريبى من
درين رياض من آن شبنم زمين گيرم
که سوخت لاله رخان را جگر غريبى من
به لفظ معنى بيگانه آشنا نشود
به حال خويش بود در حضر غريبى من
نمى توان خبر از من گرفت چون عنقا
پريده است به بال دگر غريبى من
هميشه در وطن خود غريب مى بودم
چو آفتاب نشد در بدر غريبى من
خوشم به عمر سبکرو که مى شود آخر
به نيم چشم زدن چون شرر غريبى من
چو کبک سختى ايام نيست بر من بار
شده است شهرى کوه و کمر غريبى من
دو گوشواره عرشند آفرينش را
يکى يتيمى گوهر، دگر غريبى من
علاج غربت من زين جهان نمى آيد
مگر رود ز جهان دگر غريبى من
خوشم به ياد شکرخنده وطن، ورنه
ز شام هجر بود تلختر غريبى من
من آن خيال غريبم درين خراب آباد
که هيچ کس نکند رحم بر غريبى من
ز بس که تلخى از اخوان کشيده ام صائب
شود ز ياد وطن بيشتر غريبى من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید