شماره ٧٦٥: خامى بود سر از پى دنيا گذاشتن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خامى بود سر از پى دنيا گذاشتن
کاين صيد رام مى شود از وا گذاشتن
بى انتظار دامن ساحل گرفتن است
چون موج دست بر دل دريا گذاشتن
دل را ز اشک تلخ سبکبار مى کند
سر بر خط پياله چو مينا گذاشتن
ديوانه اي، ز سنگ ملامت متاب روى
بازيچه نيست سلسله بر پا گذاشتن
تا هست سنگ در کف طفلان شهر و کوى
ديوانگى است روى به صحرا گذاشتن
اى عشق، خود بگوى کز انصاف دور نيست
ما را به اختيار خرد واگذاشتن؟
در عالمى که عبرت ازو موج مى زند
نتوان مدار خود به تماشا گذاشتن
سرسبز باد خامه صائب که حق اوست
سر در ره سخن عوض پا گذاشتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید