شماره ٧٧٤: از آب زندگى به شراب التفات کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از آب زندگى به شراب التفات کن
از طول عمر صلح به عرض حيات کن
دست و دل گشاده عنانگير دولت است
ز احسان بناى دولت خود با ثبات کن
غافل ز تلخکامى بى حاصلان مشو
شيرين دهان بيد به آب نبات کن
از زخم سنگ نيست در بسته را گزير
روى گشاده را سپر حادثات کن
از وضع ناگوار جهان، ديده را بپوش
اين خار را گل از عدم التفات کن
از عمر جاودان، اثر خير خوشترست
با آبگينه صلح ز آب حيات کن
بيهوده نقد عمر مکن صرف کيميا
پاينده مال فانى خود از زکات کن
بال و پر نهال اميدست نوبهار
در وقت، زينهار اداى صلات کن
در کنه ذات حق نرسد فکر دور گرد
نزديک راه خود به خيال صفات کن
شرط وصول حق ز خلايق گسستن است
قطع اميد از همه کاينات کن
تا تخته بند جسم تو از هم نريخته است
فکر سفينه اى ز براى نجات کن
تا مهره ات ز ششدر حيرت شود خلاص
صائب به بى جهت رخ خود از جهات کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید