شماره ٧٨٣: از خود برون نرفته هواى سفر مکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از خود برون نرفته هواى سفر مکن
اين راه را به پاى زمين گير سر مکن
در قلزمى که ابر کرم موج مى زند
انديشه چون حباب ز دامان تر مکن
گوهر چه صرفه مى برد از روى سخت سنگ؟
تا ممکن است عربده با بدگهر مکن
با قصد کار بنده مأمور را چه کار؟
در کارهاى حق سخن از خير و شر مکن
از زخم خار يک دهن خنده است گل
اى سست رگ ملاحظه از نيشتر مکن
سود سفر بود گذراندن ز همرهان
زنهار با رفيق موافق سفر مکن
معشوق تازه رو خط آزادى غم است
در گلشنى که سرو نباشد گذر مکن
اى زاهد فسرده، دل از عشق جمع دار
اى خون مرده دغدغه از نيشتر مکن
خواهى نريزد از مژه ات اشک آتشين
در روى آفتاب جبينان نظر مکن
در توست هر چه مى طلبى صائب از جهان
بيرون ز خود به هيچ مقامى سفر مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید