شماره ٨٤: هوئى کشيد کلک قيامت صرير من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
هوئى کشيد کلک قيامت صرير من
صد نيستان گداخت گره در صفير من
خاک زمين فقر گلستان ديگر است
زان چشم بلبلى که دميد از حصير من
هر جا عيار اول و آخر گرفته اند
خطى است از قلمرو کلک دبير من
چون نقطه ام نشاند بصد عرش امتياز
جز پشت ناخنى که ندارد سرير من
فرصت شمار کاغذ آتش زده است عمر
از زود يک دو گام به پيش است دير من
پوشيده نيست راز هوادارى عدم
پيداست از نفس که چه دارد ضمير من
زين دامگاه گر بپرد کس کجا رود
پرواز حيرتست زمرغ اسير من
رفتم زخويش ليک به پهلوى عاجزى
برخاستن چو سايه نشد دستگير من
در عرصه که نيست نشان غير بى نشان
چون نى نفس بس است پر و بال تير من
چون صبح خرقه ايست نفس باف نيستى
بارى که بسته اند بدوش فقير من
زين قامت خميده صد حرص در رکاب
غافل نيم هنوز جوانست پير من
گردى که کرده ام عرقى کن فرونشان
پرواز تا کى اى ادب ناگزير من
(بيدل) شکست چينى دل را علاج نيست
نقاش صنع مو نکشيد از خمير من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید