شماره ٨٧: اى پرفشان گرد نفس چندى شرار سنگ شو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى پرفشان گرد نفس چندى شرار سنگ شو
ناقدردان راحتى بر خود زبان ننگ شو
جولان چه دارد در نظر غير از تلاش دردسر
يگره پس زانوى خم بنشين و عذر لنگ شو
فرياد کوس و کرنا ميگويدت کاى بيحيا
زين دنگدنگ رزو شب گر کر نگشتى دنگ شو
همت نمى چيند غنا بر عشوه پا در هوا
چون صبح گرد رفته ئى گو يک دودم اورنگ شو
ميدان قدر اين و آن ديدى زمين و آسمان
گر کنه ات خواهى گران با ذره ئى هم سنگ شو
گلچينى باغ يقين کس نيست تسکين آفرين
اوهام راهم کم مبين خودروى دشت بنگ شو
شوق جنون تاز ترا کس نيست تا گيرد عنان
يکچند منزل در قدم گر دره و فرسنگ شو
بر معرفت نازيدنت دور است از فهميدنت
چون عکس نتوان ديدنت آئينه گوهر رنگ شو
آينه داران جنون دارند يک عالم فسون
هر چند جهل آئى برون سرکوب صد فرهنگ شو
اى بوى موهومى چمن کم نيست سير وهم ظن
بارى بذوق پر زدن هنگامه ساز رنگ شو
(بيدل) بياد زلف او گر ناله ئى سر ميکنم
تسليم گوشم ميکشد کى بى ادب خود چنگ شو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید