شماره ١٨٢: باز آمد در چمن ياد از صفير بلبلى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
باز آمد در چمن ياد از صفير بلبلى
رنگ گل طرف عذار بوى سنبل کاکلى
سر نگون فکر چون ميناى خالى سوختم
مصرع موزون نکردم در زمين قلقلى
لاله وارم دل بحسرت سوخت اما گل نکرد
آنقدر دودى که پيچم بر دماغ سنبلى
جز خراش دل چه دارد چرخ از افسون هلال
عقده ما هم نياز ناخن بى چنگلى
کاش نوميدى بفرياد گرفتاران رسد
خانه زنجير ما را تنگ دارد غلغلى
نفس را تا کى بآرايش مکرم داشتن
پشم هم بر پشت خر کم نيست گر خواهد جلى
اينقدر از فکر هستى در و بال افتاده ايم
جز خم گردن درين زندان نميباشد غلى
ترک حاجت گير ناموس حيا را پاس دار
تا لب از خشکى بر آب رو نيارايد پلى
سرخوش پيمانه ميخانه تسليم باش
حلقه بيرون در هم نيست بى جام ملى
نيست غافل آفتاب از ذره بيدست و پا
با همه موهومى آخر جز و ما دارد کلى
بيدل امشب بر سرم چون شمع دست ناز کيست
خفته ام در زير تيغ و چتر مى بندم گلى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید