شماره ٢٠٠: بگرد سرمه خفتن تا کى از بيداد خاموشى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بگرد سرمه خفتن تا کى از بيداد خاموشى
به پيش ناله اکنون مى برم فرياد خاموشى
در آنمحضر که بالد کلک رنگ آميزى يادت
نفس با ناله جوشد تا کشد بهزاد خاموشى
جنون جانکنى تا کى دمى زين ما و من شرمى
همين آواز دارد تيشه فرهاد خاموشى
بضبط نفس موقوفست آئين گهر بستن
فراهم کن نفس تا بالد استعداد خاموشى
ز ساز مجلس تصويرم اين آواز مى آيد
که پر دور است از اهل نفس امداد خاموشى
لب از اظهار مطلب بند و تسخير دو عالم کن
درين يکدانه دارد دامها صياد خاموشى
بجرأت گرد طاقت از مزاج خويش ميروبم
پسند ناله من نيست بى ايجاد خاموشى
نفس تنها نسوزى اى شرار پر فشان همت
که من هم همر هم تا هر چه باداباد خاموشى
بدل گفتم درين مکتب که دارد درس جمعيت
نفس در سرمه خوابانيده گفت استاد خاموشى
چرائى اينقدر ناقدردان عافيت (بيدل)
فراموش خودى يا رفته ئى از ياد خاموشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید