شماره ٢٤٧: حيرت قفسم کو اثر عجز و رسائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
حيرت قفسم کو اثر عجز و رسائى
مجبور ادب را چه وصال و چه جدائى
آئينه و تسليم فضولى چه خيالست
رنگى ننمائيم که آنرا ننمائى
وقست که چون آبله از پوست برآئيم
کز خويش برون ميکشدم تنگ قبائى
از بسکه بدل ناخن تدبير شکستم
چون غنچه دميد از نفسم عقده گشائى
خوشباش که کس مانع آزادگيت نيست
عالم همه راه است گر از خويش برائى
اى حسن معيت زفريبت نگهم سوخت
يک پرده عيانتر که بسى دورنمائى
بر گنج همان صورت ويرانه نقابست
پوشد مگرت بندگى آثار خدائى
در بحر چرا قطره ما بحر نباشد
در بزم کريمان چه خيالست گدائى
از لاف حذر کن که درين عرصه مبادا
پرواز فروشى و فسردن بدرآئى
رفع هوس از طينت مردم چه خيالست
زين قافله بيرون نرود هرزه درآئى
نتوان شدن از وهم وجود و عدم آزاد
بادام و قفس ساز که دور است رهائى
حاصل نکنى صندل دردسر هستى
(بيدل) بره عشق اگر جبهه نسائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید