شماره ٣٠٥: قدح پيماى زخمم در هواى آب پيکانى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
قدح پيماى زخمم در هواى آب پيکانى
بطبع آرزويم تر دماغى کرده طوفانى
نگه صورت نه بندد بيگشاد بال مژگانى
تماشا پيشه را لازم بود چاک گريبانى
بقدر شوخى آه است دل مغرور آزادى
برهن گردباد اين دشت دارد چين دامانى
نسيمى ميتواند برد از ما رخت خوددارى
جنون انگاره ايم اما ميسر نيست سوهانى
بذوق بيخودى چندانکه خواهى سعى و جولان کن
بقدر گردش رنگت نفس رفته است ميدانى
فلک گر حلقه زنجير عدلست اينقدرها بس
که بهر نازنينان سازد از آينه زندانى
گر اعجاز محبت آبيار عافيت گردد
ز دود دل توان چون شعله کرد ايجا ريحانى
باسباب هوس مفريب شوق بى نيازم را
غرور موج بر خار و خس افشانده است دامانى
سواد دشت امکان روشنست از فکر خود بگذر
تأمل نشه دامن نمى خواهد گريبانى
درين دقت فضا سعى قدم معذور ميباشد
مگر دستى بهم سائى و ريزى رنگ جولانى
قناعت نيست در طبع فضولى مشربت (بيدل)
وگرنه آسمان شب تا سحر دارد چراغانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید