شماره ٣٠٩: گر از گوهر کمرسازى و گر دستارى زرپيچى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر از گوهر کمرسازى و گر دستارى زرپيچى
دمى بى کشمکش گردى که زير خاک سرپيچى
نفس خون گشت و تسکين حبابى هم نشد حاصل
چو گرداب اينقدر تا چند در فکر گهرپيچى
ز حيرت پاى در گل مانده ئى تحريک مژگانى
نگاه بى نيازى تا بکى در چشم ترپيچى
بخط عنبرين در هاله گيرى ماه تابان را
ز گيسو سنبل شاداب بر گلبرگ تر پيچى
کمند اينجا رسائى در خود سامان چين دارد
جهان صيد خيال تست بر خود هر قدر پيچى
برو زاهد ندارى مغز بر اسرار پيچيدن
تو محو ظاهرى عمامه مى بايد بسر پيچى
بپرواز هوس تا کى نفس ميسوزى اى غافل
کمند ناله ئى جهدى که بر صيد اثر پيچى
تماشا زين دو نيرنگ هوس بيرون نميباشد
نگه گر نيست يابد چون شنيدن بر خبر پيچى
بجز رزق مقدر نيست ممکن حاصل کامت
اگر چو عنکبوتان رشته بر صد بام و در پيچى
غرور عجز دنيا حکم شاخ آهوان دارد
تو هم چندانکه بر خود بيش بالى بيشتر پيچى
بسى پيچيد (بيدل) ناله ات بر دامن شبها
کنون وقتست اگر اين رشته در پاى سحر پيچى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید