شماره ٣١٤: گر همه رفتى چو ماه از چرخ برتر سجده ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر همه رفتى چو ماه از چرخ برتر سجده ئى
تا زپيشانى اثر دارى بران در سجده ئى
بندگى را در عدم هم چاره نتوان يافتن
خاک اگرگشتى همان از پاى تا سر سجده ئى
لوح اظهار اينقدر تهمت نقوش عاجزيست
اى همه معنى بجرم خط مستر سجده ئى
دام تکليف نياز تست هر جا منزليست
يعنى از دير و حرم تا کوى دلبر سجده ئى
تا نگردد جبهه فرش آشيان نيستى
چون نماز غافلان سيلى خور هر سجده ئى
ناله دارى سرکشى کن از طلسم خود برا
اى نمازت ننگ غفلت بر مکرر سجده ئى
خاک گرديدى و از وضعت پريشانى نرفت
جمع شو از آب گرديدن که ابتر سجده ئى
در ضعيفى رشته ساز رعونت بيصداست
از رگ گردن غبارى نيست تا در سجده ئى
اوج عزت زير دست پايه عجز است و بس
سرنوشت جبهه نيکان شدى گر سجده ئى
بى نيازيها جبين ميمالد اينجا بر زمين
اى زخود غافل نگاهى تا چه جوهر سجده ئى
هم زوضع اشک خود (بيدل) غبار خويش گير
کز گريبان تا برون آورده ئى سر سجده ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید