شماره ١٣٧: قد خميده ندارد بغير ناله حضور

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
قد خميده ندارد بغير ناله حضور
که نيست خانه زنجير بيصدا معمور
وجود عاريت آينه دار تسليم است
مخواه غير خميدن زپيکر مزدور
محيط فال حبابى نزد زهستى من
نمايد آينه ام را مگر سراب از دور
بياد جلوه قناعت کن و فضول مباش
که سخت آينه سوز است حسن خلوت طور
نقاب معنى مطلوب از طلب واکرد
قدح دماندن خميازه بر لب مخمور
شه سرير يقين شد کسى که چون حلاج
فراشت از علم دار رأيت منصور
در اين جنونکده حيرت طراز عبرتهاست
کمال باقى ياران بدستگاه قصور
گزير نيست بزير فلک ز شادى و غم
بنوش و نيش مهياست خانه زنبور
سفال خويش غنيمت شمر که مدتهاست
شکست چينى مو ريخت از سر فغفور
درا بملک قناعت که ميخرند آنجا
غبار شوکت جم سرمه وار ديده مور
بچشم عبرت اگر بنگرى نخواهى ديد
زجامه جز کفن از خانها بغير قبور
اگر نه کورى و غفلت فشرده مژگانت
گشاد چشم مدان جز تبسم لب گور
گواه غفلت آفاق کسب آگاهيست
همان خوشست که باشد بخواب ديده کور
زبان زحرف خطا محو کام به (بيدل)
بهر زه چند کشى دست از آستين شعور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید