شماره ٢١٥: بهر بزمى که باشد جلوه فرما جوهر تيغش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بهر بزمى که باشد جلوه فرما جوهر تيغش
بچشم زخم دلها سرمه گردد جوهر تيغش
زلال آبروها ميزند موج از پر بسمل
بکوثر سر فرو نارد تمناپرور تيغش
زرنگ خويش گردد پايمال برق نوميدى
کف خونى که نگذارند برگرد سر تيغش
چو آن مصرع که هر حرفش کشد تا معنى رنگين
بقصد خون من جوهر بود بال و پر تيغش
توان خواند از غرور حسن عجز حال مشتاقان
خطى جز سرنوشت ما ندارد دفتر تيغش
تغافل پيشه ئى در کار ابروى کجش دارد
کجا شور شهيدان بشنود گوش کر تيغش
بخون بسملى گر تهمت آلود هوس گردد
شفق بر خودطپد از رشک دامان تر تيغش
ببحر عشق هر موج از حبابى سرخوشست اما
سرى کو تا بعرض گردش آرد ساغر تيغش
ندارد موج هرگز در کنار بحر آسودن
باين شوخى چسان خوابيده جوهر در بر تيغش
درينمحفل که يکخواب فراموشست راحتها
کجا پهلو نهد کس گر نباشد بستر تيغش
بقطع زندگى (بيدل) نفس مهلت نميخواهد
رموز بى نيامى روشنست از پيکر تيغش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید