شماره ٢٧٣: من نميگويم زيان کن يا بفکر سود باش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
من نميگويم زيان کن يا بفکر سود باش
اى زفرصت بيخبر در هر چه باشى زود باش
در طلب تشنيع کوتاهى مکش از هيچ کس
شعله هم گربال بى آبى گشايد دود باش
زيب هستى چيست غير از شور عشق و ساز حسن
نگهت گل گر نه دود دماغ عود باش
از خموشى گر بچينى دستگاه عافيت
گفتگو هم عالمى دارد نفس فرسود باش
راحتى گر هست در آغوش سعى بيخوديست
يکقلم لغزش چو مژگانهاى خواب آلود باش
موميائى هم شکستن خالى از تعمير نيست
اى زيانت هيچ بهر دردمندى سود باش
خاک آدم آتش ابليس دارد در کمين
از تعين هم برائى حاسد و محسود باش
چيست دل تا رو کش ديدار بايد ساختن
حسن بى پروا خوشست آينه گو مردود باش
زينهمه سعى طلب جز عافيت مطلوب نيست
گر همه داغست هر جا شعله آب آسود باش
نقد حيرتخانه هستى صدائى بيش نيست
ايعدم نامى بدست آورده ئى موجود باش
بر مقيمان سراى عاريت (بيدل) مپيچ
چون تو اينجا نيستى گوهر که خواهد بود باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید