شماره ٢٧٥: نداشت پرواى عرض جوهر صفاى آئينه فرنگش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نداشت پرواى عرض جوهر صفاى آئينه فرنگش
تبسم امسال کرد انشا رگى زياقوت شعله رنگش
شکست ازان چشم فتنه مايل غبار امکان ببال بسمل
مباش از افسون سرمه غافل هنوز دستى است زير سنگش
بمرغزارى که نرگس او کند نگاهى زکنج ابرو
زداغ خود همچو چشم آهو بناز چشمک زند پلنگش
چسان زخلوت برون خرامد نقاب نگشوده نازنينى
که شش جهت همچو موج گوهر هجوم آغوش کرده تنگش
قبول نازش نه ئى جنون کن سر از گداز جگر برون کن
دلى بذوق نياز خون کن حنا چه گل ميدهد به چنگش
اگر دو عالم غلو نمايد بشوق بيخواست برنيايد
چه رنگها پر نمى گشايد بسير باغى که نيست رنگش
زسير گلزار چشم بستن کسى نشد محرم تسلى
کجاست آئينه تا نمايم چه صبح دارد بهار زنگش
دريغ فطرت نکرد کارى نبرد ازين انجمن شمارى
تأملم داشت شيشه دارى زدم زوهم پرى به سنگش
زساز عشق غرور ساغر هزار بيداد ميکشد سر
تو از تميز فضول بگذر شکست دل داند و ترنگش
بسعى جولان هوش (بيدل) نگشت پيدا سراغ قابل
مگر زپرواز رنگ بسمل رسى بفهم پر خدنگش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید