شماره ٢٩١: نشکسته ساغر عاريت زحصول آب بقا چه حظ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نشکسته ساغر عاريت زحصول آب بقا چه حظ
بجز اينکه ننگ نفس کشى چو خضر عمر رسا چه حظ
طربى که زخم دل آورد سزد آنکه نامده بگذرد
گل اگر زفرصت رنگ و بو کند آرزوى وفا چه حظ
بخيال تا به کجا پرد هوس مقيد ما و من
بپرى که آرزويت کشد زقفس نگشته رها چه حظ
سحر و نفس گل پرگشا تو بعنچگى قفس آشنا
به بهار عشرت اين هوا نگشوده بند قبا چه حظ
فلکت بچنبر پوست کش چه ترانه ها که نميزند
زطپانچه ئى که خور درخت نرسى بر مز صدا چه حظ
دم استطاعت مال و زر بشناس موقع مصرفش
به فقير اگر نکنى نظر زگشود چشم غنا چه حظ
سپرى اگر ره عافيت زتلاش کام هوس برا
قدمى و گوشه دامنى زخرام آبله را چه حظ
بحضور منزل اگر رسد کسى از چه زحمت ره برد
در و دشت يى سپر تو گشت و عيان نشد ته پاچه حظ
زفرشته تا ملخ و مگس همه جبرى قدر اند و بس
بر محرمان قبول ورد زبر و چه غم زيبا چه حظ
بدر آز کلفت کر و فر زدماغ پيرى و خشک تر
چو ز مغز شد تهى استخوان دگرت زبال هما چه حظ
زعروج نشه ئى (بيدل) قدحى اگر بکف آيدت
ره ناله گير و زخود براسر بام و کسب هوا چه حظ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید