شماره ٣٠٥: بذوق گرد رهت ميدوم سراسر باغ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بذوق گرد رهت ميدوم سراسر باغ
زبوى گل نمکى ميزنم بزخم دماغ
سزد که بيخوديم بخشد از بهار سراغ
پى شکستن رنگى رسيده است بباغ
بفکر عافيت از سر گذشته ام ليکن
چو شمع يافته ام زير پاى خويش سراغ
هزار جلوه زبان کرده ام زبيخردى
چه رنگها که نرفته است از کف صباغ
زنقد عيش جنون يأس مهرجام مپرس
بغير داغ مى ئى نيست در پياله داغ
بعالمى که سخن داغ بى رواجى هاست
چو غنچه بر لب خاموش چيده ايم دماغ
در آفتاب يقين چرخ و انجمش عدم است
چو شب گمان تو طاوس بسته بر پر زاغ
فضولى تو مقابل پسند يکتائى است
مباد جلوه تحقيق کس بآئينه داغ
چراغ رهگذر باد در نميگيرد
درين چمن چقدر سعى لاله سوخت دماغ
زدور چرخ درين انجمن که دارد ياد
بهوش باش که مستان شکسته اند اياغ
چه کورى است که خفاش طينتان دليل
بسير خانه خورشيد مى برند چراغ
غبار عالم انديشه کيم (بيدل)
که دارم از چمن اعتبار رنگ فراغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید