شماره ٣٨: آن کيست که مى آيد صد لشکر دل با او

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن کيست که مى آيد صد لشکر دل با او
درويش جمالش ما، سلطان دل ما او
بى صبح و شبى خواهم کو را غم خود گيرم
من گويم و او خندد، تنها من و تنها او
مستم ز خيال او من با وى و وى با من
يارب، چه خيال است اين، اينجا من و آنجا او
هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زين پس
تا سوخته نگذارم، يا من به جهان يا او
مهتاب چه خوش بودي، گر بودى و من تنها
لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او
گويند مرا آخر ديوانگيت خو شد
ديوانه چرا نبوم، ماه من شيدا او
من خسرو او زيبا بنگر که چه ننگ است اين
ديباچه دلها من، آيينه جانها او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید