شماره ٦٥: گر باده مى خورم به سر من خمار تو

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر باده مى خورم به سر من خمار تو
ور در چمن روم به دلم خارخار تو
خون شد ز نالشم جگر سنگ و همچنان
با سنگ خويشتن دل با استوار تو
از ديدن تو مست و خرابم تمام روز
جان مى کنم تمام شب اندر خمار تو
بيرون جهان سمند که پيشت به صد هوس
مردن به پاى خويشتن آيد شکار تو
دل راتب غم تو چو بى من نمى خورد
شرمنده دلم من و دل شرمسار تو
عمرم به يارى سگ کوى تو شد به سر
روزى نگفتيش که چگونه ست يار تو
داغ تو دارم ار نکنم خدمتى دگر
کم زانکه با زمين برم اين يادگار تو
بهر کدام روز بود عقل و جان و دل
گر اين متاع خرج نگردد به کار تو
صد پاره شد چو غنچه دل خسرو و هنوز
بارى گلى کشفت مرا در بهار تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید