شماره ١٠٦: اى آرزوى هزار سينه
غزلستان ::
امير خسرو دهلوی ::
غزليات - بخش سوم
اى آرزوى هزار سينه
وندر دل تو هزار کينه
هستم ز برت که هست پيدا
در جامه چو مى در آبگينه
هر قطره خون ز چشم من هست
بر خاتم عاشقى نگينه
اى عقل که پندنامه خوانى
در آب روان کن اين سفينه
طاقت به دلم نماند، يارب
انزل لقلوبنا سکينه
مجنون خراب سينه داند
اندوه من خراب سينه
ننگ همه عاشقانست خسرو
مپسند سفال در خزينه
نظرات نوشته شده