شماره ١٩٨: اگر تو سرگذشت من بدانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر تو سرگذشت من بدانى
دگر افسانه مجنون نخوانى
همى گويد «برو بيدار مى باش
مکن تعليم سگ را پاسبانى »
ز من پرسى که همدردان چه کردند؟
ترا دادند جان و زندگانى
مرا گرد سر آن چشم گردان
که تا بر من فتد آن ناتوانى
نماندم استخوانى هم که بارى
سگ تو باشد از من ميهمانى
طبيبم داغ فرمايد، نداند
که صد جا بيش دارم در نهانى
به بالينش مناليد، اى اسيران
که بس شيرين بود خواب گرانى
مرا جان در وفادارى برآمد
هنوز اندر حق من بدگمانى
به قتل خسرو آمد عشق و شادم
که يارى همرهى شد آن جهانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید