شماره ٢٦٤: اى يار پر نمک، جگرم ريش مى کنى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى يار پر نمک، جگرم ريش مى کنى
قصد هلاک سوخته خويش مى کنى
از ديده شرم دار، گرت بيم آه نيست
بى موجبى چرا دل من ريش مى کني؟
آخر کجا روا بود، اى ناخداى ترس
اين سلطنت که با من درويش مى کنى
اى آنکه پند مى دهيم از براى عشق
چندين مدم که آتش من بيش مى کنى
جانا، ز طعنه کشته شدم، کاين دل مرا
آماج تير دشمن بدکيش مى کنى
چشمت به خواب مى رود، آن مست را بگوى
آخر چه کرده ايم که در پيش مى کنى
جورى که مى کنى تو، مرا آن نمى کشد
اين مى کشد که پيش بدانديش مى کنى
گر بوسه خواهم از مژه، گويى جواب تلخ
بوسه مده، چرا سخن از نيش مى کني؟
خسرو به آرزو چو خيالت به جان خريد
در کار او هنوز چه فرويش مى کني؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید