شماره ٢٧٧: مگر، اى باد نوروزي، گذر بر يار من دارى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مگر، اى باد نوروزي، گذر بر يار من دارى
که گويى اين نسيم تازه زان گلزار من دارى
اگر چه ياد نارد روزى از ما، چون روى آنجا
سرى از من به پاى آن فرامش کار من دارى
مرا از زندگانى توبه شد، اى مرگ، بى رويش
بيا، بسم الله، ار فرمانى از دلدار من دارى
مدان، اى سرو، کز حسن تو حيران مانده ام در تو
وليکن دوست مى دارم که شکل يار من دارى
دل آزرده من بارى از غمخوارگى خون شد
تو چوني، اى که جان اندر دل غمخوار من دارى
کلاه صوفيان را جام مى مى سازد آن ساقى
درآ، اى محتسب، گر طاقت بازار من دارى
من و شبها و هجر و پاسباني، از سرم بگذر
تو خواب آلود نتوانى که پاس کار من دارى
مگر اين سو که بنشيند، توانى مردمى کردن
که يکدم پاى نازک بر دل افگار من دارى
زبانى خسرو و شکر غمت، گر بشنوى ار نه
تو مست دولتي، کى گوش بر گفتار من داري؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید