شماره ٣٠٧: اى کاش مرا با تو سر و کار نبودى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى کاش مرا با تو سر و کار نبودى
تا ديده و دل هر دو گرفتار نبودى
شرمنده نبودى اگر از ريختن خون
آن زلف نگون تو نگونسار نبودى
بودى سر آتش که بديدى به سوى من
گر نرگس مخمور تو بيمار نبود
برداشتمى اين دل در گوشه فتاده
گر از غم و انديشه گرانبار نبودى
هم سهل گذشتى ستم و هجر تو بر من
گر شحنه غم بر سر اين کار نبودى
مردم ز جفاى تو و کس زنده نماند
در عالم اگر يار وفادار نبودى
دشوار شد احوال من و دوست نداند
گر دوست بدانستي، دشوار نبودى
خسرو، اگرت ديده به خوبان نفتادى
از غمزه خوبان دلت افگار نبودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید