شماره ٣١٠: من باد نخواهم که وزد بر چو تو باغى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
من باد نخواهم که وزد بر چو تو باغى
تا از تو نسيمى نرساند به دماغى
خوش دولت مرغى که خورد بر ز تو، ماييم
کز دور خرابيم به بويى چو تو باغى
گر خواه به بازار شوم، خواه به بستان
ما را ز رخت سوى دگر نيست فراغى
گر جلوه طاووس ز روى تو نبينيم
در کوى تو ميريم به مهمانى زاغى
تو داغ جگر را چه شناسى که نبودت
جز از مى گلرنگ به دامان تو داغى
پروانه که جان را به سر شمع فدا کرد
در مشهد خويش از تن خود سوخت چراغى
آن به که من سوخته پيش تو نيايم
زيبا نبود پيش گلى بانگ کلاغى
لاغ است ترا کشتن، اگر لطف دگر نيست
بارى ز من دلشده ياد آر به لاغى
نآمد ز دل خسته خبر، گر چه که خسرو
از گريه دوانيد چپ و راست الاغى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید