آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدى
کسى ستم روزگار بر من زار آمدى
يار ز دستم برفت، کار ز دستم نماند
کار به دست است، اگر دست به يار آمدي!
دست من آنگه که گشت از سر زلفش جدا
کاش که پاى حيات بر دم مار آمدى
صبر و دل از من برفت، قدر ندانستمش
از پى اين روزگار اين دو به کار آمدى
از پس سالى مگر روى نمايد چو گل
غنچه که بسته قبا باد سواد آمدى
خسرو از آن يک کنار جان به ميان ريختى
آنکه برفت از ميان گر به کنار آمدى