شماره ٣٥٧: نيست در شهر گرفتارتر از من دگرى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست در شهر گرفتارتر از من دگرى
نبد او تير غم افگارتر از من دگرى
بر سر کوى تو دانم که سگان بسياراند
نيک بنماى وفادارتر از من دگرى
وه که آن روى بجز من دگرى را منماى
تا نميرد ز غمت زارتر از من دگرى
شرمسارم ز گران جانى خود، زانکه نماند
بر سر کوى تو بسيارتر از من دگرى
محنت عشق و غم دورى و بدخويى دوست
نکشد اين همه دشوارتر از من دگرى
کاروان رفت و مرا بار بلايى در دل
چون روم، نيست گران بارتر از من دگرى
ساقيا، برگذر از من که به خواب اجلم
باز چو اکنون تو هشيارتر از من دگرى
خسروم، بهر بتان کوى به کو سرگردان
در جهان نبود بيکارتر از من دگرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید