شماره ٢٧: شب که ز گريه مى کنم دجله کنار خويش را

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شب که ز گريه مى کنم دجله کنار خويش را
مى افکنم به بحر خون جسم نزار خويش را
باد سمند سر گشت بر تن خاکيم رسان
پاک کن از غبار من راهگذار خويش را
بر سردار چون روم بار تو بر دل حزين
در گذرانم از ثريا پايه دار خويش را
در دل خاک از غمت آهى اگر برآورم
شعله آتشى کنم لوح مزار خويش را
اى همه دم ز عشوه ات ناوک غمزه در کمان
بهر خدا نوازشى سينه فکار خويش را
گر نکشيدى آن صنم زلف مسلسل از کفم
بند به پا نهادمى صبر و قرار خويش را
محتشم از تو جذبه اى مى طلبم که آورى
بر سر من عنان کشان شاه سوار خويش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید