شماره ٣٦: اى ز دل رفته که دى سوختى از ناز مرا

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز دل رفته که دى سوختى از ناز مرا
دارم انديشه که عاشق نکنى باز مرا
کرده ام خوى به هجران چه کنم ناز اگر
عشق طغيان کند و دارد از آن باز مرا
باطل سحر مگر ورد زبانم گردد
که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا
چشم از آن غمزه اگر دوش نمى بستم زود
کار مى ساخت به يک عشوه ممتاز مرا
چه کمر بسته اى اى گل که مگر باز کنى
جيب جان پاره به آن غمزه غماز مرا
چون محالست که نايد ز تو جز بدمهرى
مبر از راه به لطف غلط انداز مرا
وصل من با تو همين بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسى تو به آواز مرا
لنگر مهره طاقت مگر ايمن دارد
از سبک دستى آن شعبده پرداز مرا
اى ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت
که به يک حرف چنين خام طمع ساز تو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید