شماره ١٣١: گر بدانى که گرفتار کمندت دل کيست

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر بدانى که گرفتار کمندت دل کيست
ور کنى جزم که مهر تو در آب و گل کيست
داد عصمت دهى از بهر رضاى دل او
تا هوس پيشه بداند که دلت مايل کيست
سگت آهسته نهد پا به زمين از غيرت
تا بداند که سر کوى تو سر منزل کيست
بعد از آن هم که کنى بسملم از تاب حسد
ترسم از رشک بگويند که اين به سمل کيست
برده اين قافله از قافله مشگ سبق
يارب اين عطرفشانى عمل محمل کيست
گرچه آواز وى از محفل او مى شنوم
دلم از دغدغه خونست که در محفل کيست
محتشم زد چو گدايان در دريوزه عام
تا به اين پى نتوان برد که او سائل کيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید