شماره ١٤٧: آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
دامن افشاند و مى ريزد و ساغر شکند
مى رود سرخوش و من بر سر آتش که چه وقت
مست باز آيد و غوغا کند و درشکند
دست ز احباب ندارد چو کشد خنجر ناز
مگرش دست شود رنجه و خنجر شکند
سگ آن مست غرورم که نگه داند راه
شحنه را بر سر بازار اگر سر شکند
زده ام دوش به جرات در قصرى کانجا
حاجب از جرم سجودى سر قيصر شکند
مو بر اندام شود راست مه يک شبه را
افتاب من اگر طرف کله برشکند
محتشم باده ده از خون منش کان خونخوار
نيست مستى که خمار از مى ديگر شکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید