شماره ١٥٩: ز بس کان جنگجو را احتراز از صلح من باشد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز بس کان جنگجو را احتراز از صلح من باشد
نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد
چو با جمعى دچارم کرد از من صد سخن پرسد
چو تنها بيندم مهر سکوتش بر دهن باشد
بتابد روى از من گر مرا در خلوتى بيند
کند روى سخن در من اگر در انجمن باشد
بهر مجلس که باشد چون من آيم او رود بيرون
که ترسد محرمى در بند صلح انگيختن باشد
به محفلها دلم لرزد ز صلح انگيزى مردم
که ترسم آن پرى را حمل بر تحريک من باشد
چو بوى آشتى در مجلس آيد ترک آن مجلس
مرا لازم ز بيم خوى آن گل پيرهن باشد
ز دهشت محتشم ترسم که دست از پاى نشناسى
اگر روزى نصيبت صلح آن پيمان شکن باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید