شماره ١٩٨: عشق کز جنبش خود تا به ته دل برود

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشق کز جنبش خود تا به ته دل برود
از دل آسان به درون آيد ومشکل برود
اول منزل عشقست بيابان فنا
عاشقى کو که درين ره دو سه منزل برود
رفتن ناقه گهى جانب مجنون نيکوست
که به تحريک نشيننده محمل برود
عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد
دل به آن ناحيه جهلست که عاقل برود
دارد آن غمزه کمانى که به چشم نگران
ناوکى سردهد آهسته که تا دل برود
دارم از خوف و رجا کشتى سر گردانى
که نه در ورطه بماند نه به ساحل برود
عشق چون کهنه شود محو نگردد به فراق
نخل از جا نرود ريشه چو در گل برود
ابر رحمت چو ترشح کند اميد کزان
رقم قتل من از نامه قاتل برود
دير پرواى کسى بشنو و تاخير مکن
تا به آن مرتبه تاخير به ساحل برود
گر کنى قصد قتالى و نيالائى تيغ
خون ز بسمل گه صد ناشده بسمل برود
محتشم لال شود طوطى طبعم مى گفت
اگر آن آينه رويم ز مقابل برود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید