رندان که نقد جان به مى ناب مى دهند
باغ حيات را به قدح آب مى دهند
عشق تو بسته خوابم و چشمانت از فريب
دل را نويد وصل تو در خواب مى دهند
بازى دهندگان وصال محال تو
ما را نشان به گوهر ناياب مى دهند
فيضى که آتشين دم عيسى به مرده داد
در دير ساقيان به مى ناب مى دهند
دارى دوزخ که روز و شب از حسن بى زوال
پرتو به مهر و نور به مهتاب مى دهند
من دل ز توده ته گلخن نمى کنم
جايم اگر به بستر سنجاب مى دهند
مهر آزماست زهر وفا محتشم از آن
شيرين لبان مدام باحباب مى دهند