شماره ٢٤٢: گفتم تو را متاعى بهتر ز ناز باشد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتم تو را متاعى بهتر ز ناز باشد
از عشوه گفت آرى گر عشق باز باشد
قدت به سرو آزاد تشريف بندگى داد
اين جامه بر قد او ترسم دراز باشد
منشين ز آتش من آهنين دل ايمن
کاتش چو تيز باشد آهن گداز باشد
بر من درستم باز دشمن به لطف ممتاز
کى باشد اين ستمها گر امتياز باشد
درياى راز در جوش من مهر بر لب از بيم
گو هم زبان حريفى کز اهل راز باشد
چون عشق محو سازد شاهى و بندگى را
گردن طراز محمود طوق اياز باشد
ذوقى چنان نماند آميزش نهان را
معشوق اگر ز عاشق بى احتراز باشد
چون خانه حقيقت جوئى پى بتان گير
کاول قدم درين ره کوى مجاز باشد
آتش فتد به گلزار گر همچو نرگس يار
نرگس کرشمه پرداز يا عشوه ساز باشد
بيش از تمام عالم خواهم نيازمندى
تا از نياز مردم او بى نياز باشد
حاشا که تا قيامت برخيزد از در مهر
بر محتشم در جور هرچند باز باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید