شماره ٢٦٠: آن پرى بگذشت و سوى ما نگاهى هم نکرد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن پرى بگذشت و سوى ما نگاهى هم نکرد
کشت در ره بى گناهى را و آهى هم نکرد
صبر من کاندر عيار از هيچ کوهى کم نبود
هم عيارى در هواى او نگاهى هم نکرد
برق قهر او که گشت غير را سالم گذاشت
در رياض ما مدارا با گياهى هم نکرد
بر سر من بود ازو سوداى لطف دائمى
او سرافرازم به لطف گاه گاهى هم نکرد
سر گران گشت از مى و بر خوابگاه سر بماند
وز سردوش اسيران تکيه گاهى هم نکرد
دل که کرد از قبله در محراب ابروى تو رو
از سر بيداد گويا عذر خواهى هم نکرد
محتشم زلفش به من سر در نيارد از غرور
ترک ناز و سرکشى با من سياهى هم نکرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید